جدول جو
جدول جو

معنی هره دشت - جستجوی لغت در جدول جو

هره دشت
(هَِ هَِ)
دهی است از بخش مرکزی طوالش که دارای 3726 تن سکنه است. از رود هره دشت مشروب میشود و محصول عمده اش برنج، غله، لبنیات و میوه و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ / رِ دَ)
صحرای شوره زار. دشت شوره زار:
ندیدند کس را کز آن شوره دشت
به مأواگه خویشتن بازگشت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(زَ رَهْ دُ)
بمعنی زره تشت است که زردشت باشد. (برهان). بمعنی زردشت است. (جهانگیری). یکی از نامهای زردشت. (از ناظم الاطباء). زردشت و رجوع به زرتوهشت شود. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زرتشت و زردشت شود
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ پُ)
دهی است از دهستان سنگر کهدمات بخش مرکزی شهرستان رشت. واقع در 128هزارگزی جنوب خاوری رشت و 3هزارگزی باختر راه شوسۀ رشت به امام زاده هاشم، با 237 تن سکنه. آب آن از نهر گلی رود از سفیدرود و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
شهرکی است در میان کوهها بین اربل و تبریز، ویاقوت حموی گوید آنرا آبادان و پر خیر و برکت دیدم و اهالی آنجا همگی کردند. (از معجم البلدان) (از برگزیدۀ مشترک یاقوت، ترجمه محمد پروین گنابادی)
لغت نامه دهخدا
(هََ زَ / زِ دَ)
آنکه بی سبب دیگری را زند با دست. (یادداشت به خط مؤلف) ، آنکه به هر چیز دست ساید. (یادداشت به خط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ بُ)
دهی از دهستان شاهروداست که در بخش شاهرود شهرستان هروآباد واقع است و 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَ لِ)
دهی از دهستان مزدقانچای است که در بخش نوبران شهرستان ساوه واقع است و 395 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(زَ رَ تُ)
زردشت را گویند که پیشوای آتش پرستان باشد. (برهان). یکی از نامهای زردشت. (از ناظم الاطباء). نام زراتشت است. (جهانگیری). بضرورت در شعر با ’راء’ مشدد آید:
یکی تازه کن قصۀ زره تشت
بنظم دری و بخط درشت.
زراتشت بهرام (از جهانگیری).
رجوع به زرتشت و زردشت شود
لغت نامه دهخدا
(خَ رَ / رِ یِ خِ)
خشت هایی که بردیف پهلوی هم چیده باشند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 359)
لغت نامه دهخدا
(خُرْ رَ دَ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان کاشان، واقع در 21هزارگزی جنوب خاوری کاشان و 2هزارگزی باختر شوسۀ کاشان به نطنز. این ناحیه دامنه و معتدل است. آب آن از دو رشته قنات و محصول آنجا غلات و پنبه و پیاز و میوه. شغل اهالی زراعت است و برخی برای تأمین معاش به طهران برای کارگری می روند. صنایع دستی زنان قالی بافی است و راه فرعی بشوسه دارد. مزرعۀ گز با 50 نفر سکنه جزء این آبادیست. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(رُ هََ رِ دَ)
نام یکی ازدهستانهای بخش مرکزی شهرستان طوالش و هم نام دو آبادی بدانجا. این دهستان بین هشتپر و خطبه سرا واقع و از خاور به دریای خزر و از باختر به ارتفاعات طالش محدود است و از 7 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود چهارهزار و قراء مهم آن هره دشت لیشار، قلعه و قلعه بین است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
از توابع دهستان علی آباد قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
دره ای در منطقه علم کوه کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بیشه ی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی
لب و پشت لب
فرهنگ گویش مازندرانی
دروگر
فرهنگ گویش مازندرانی
از مراتع نشتای عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
اره کش
فرهنگ گویش مازندرانی